به قلم : فرانک آلن
استاد فیزیک زیستی
بسیاری کوشیده اند این مطلب را آشکار شازند که جهان مادی نیازمند آفرینندهای نیست . ولی آنچه در آن شکی نیست این است که جهان وجود دارد. دربارهء اصل و منشاء آن چهار راه حل را می توان پیش کشید: اول اینکه علی رغم آنچه هم اکنون گفتیم ، جهان را خواب و خیالی بیش ندانیم، دوم اینکه از عدم برخاسته است، سوم اینکه چهان آغازی نداشته و از ازل بوده است، چهارم اینکه جهان آفریده شده.
فرض اول مستلزم قبول این مطلب است که اصلاً مساله ای برای حل کردن وجود ندارد، جز مساله متافیزیکی ضمیر و خودآگاهی آدمی ، که آن خود نیز در این حالت وهمی و خواب و خیالی بیش نخواهد بود.
مسالهء وهمی بودن جهان اخیراًدر علم فیزیک به دست سر جیمز جینز در کتاب "جهان اسرار آمیز"از نو زنده شده و او در آن کتاب مدعی است که " جهان از لحاظ مفاهیم فیزیک جدید قابل تصور به صورت مادی نیست و دلیل آن به نظر من این است که جهان تنها به صورت مفهوم ذهنی در آمده."
بنا به این گفته ، ممکن است کسی بگوید که قطارهای راه آهن خیالی ضاهراً پر از مسافران وهمی بر فراز پل های غیر مادی ساخته شده از مفاهیم ذهنی از روی رودخانه های بی واقعیت عبور میکنند!
فرض دوم ، یعنی اینکه جهان ماده و انرپی به خودی خود از عدم برخاسته نیز مانند فرض اول به اندازه ای بی معنی و محال است که به هیچ وجه قابل ملاحظه و اعتنا نیست.
فرض سوم این که جهان از ازل وجود داشته ، با تصور آفرینش یک جزء مشترک دارد، و آن این که مادهء بیجان و انرژی آمیخته به آن یا شخص خالق هر دو همیشه وجود داشته است.
در هیچ یک از این دو تصور اشکالی که بیش از تصور دیگر باشد دیده نمیشود. ولی قانون ترمودینامیک(حرارت)ثابت کرده است که جهان پیوسته رو به وضعی روان است که در آن تمام اجسام به درجهء حرارت پست متشابهی می رسند و دیگر انرژی قابل مصرف وجود نخواهد داشت. در آن حالت دیگر زندگی غیر ممکن خواهد بود. اگر جهان آغازی نداشتو از ازل موجود بود ، باید پیش از این چنین آلت مرگ و رکد حادث شده باشد. خورشید سوزان وستارگان و زمین آکنده از رندگی گواه صادق است بر این که آغاز جهان در زمان اتفاق افتاده و لحظهء خاصی از زمان آغاز پیدایش آن بوده، و بنابراین نمیتواند جز "آفریده" باشد.
یک علت بزرگ نخستین،یا یک خالق ابدی بر همه چیز دانا وتوانایی ناچار باید باشد که جهان را ساخته باشد.
راههای شایستگی زمین برای زندگیبه اندازه ای زیاد است که نمیتوان پیدایش حیات را بر آن، نتیجهء تصادف دانست : نخست این که زمین کره ای است که به آزادی در فضا به حال تعادل است و بر گرد محور خود حرکت دورانی روزانه داردکه از آن شب و روز پیدا میشود،و در عین حال حرکت انتقالی سالنه به دور خورشید را نیزانجام میدهد . این حرکتها سبب پیدا شدنتعادل و ثابت ماندن محور زمین در فضا میشود، و چون تمایل محور قطبین نسبت به سطح حرکت انتقالی یعنی دائرة البروج با آن حرکات ضمیمه میشود،نتیجه آنست که فصول سال نظمی پیدا میکند و سطح قابل سکونت زمین مضاعف میشود و بیش از آن که بر کرۀ ثابتی امکان وجود زندگی گیاهی باشد بر این کرۀ گردان حیات نباتی تنوع و توسعه پیدا میکند.
دوم اینکه جوی که از گازهای نگهبان زندگی بر سطح زمین تشکیل شده ، آن اندازه ضخامت (در حدود 800 کیلومتر) و غلضت دارد که بتواند هیچ زرهی زمین را از شر مجموعۀ مرگبار بیست میلیون سنگهای آسمانی در روز که با سرعتی در حدود 50کیلومتر در ثانیه به آن برخورد میکنند ، در امان نگاه دارد. جو زمین علاوه بر کارهای دیگری که دارد ، درجۀ حرارت را بر سطح زمین در حدود شایسته برای زندگی نگاه می دارد و نیز ذخیرۀ بسیار لازم آب و بخار آب را از اقیانوسها به خشکیها انتقال میدهد. که اگر چنین نبود همۀ قاره ها به صورت زمین خشک غیر قابل زیستی در می آمد. با این ترتیب باید گفت که اقیانوسپها و جو زمین عنوان چرخ لنگری برای زمین دارند. چهار خاصیت قابل توجه آب است که زندگی در اقیانوسها و دریاها و رودخانه ها را در زمستانهای دراز از خطر زوال حفظ میکند : 1-خاصیت جذب اکسیژن به مقدار زیاد در درجات پست حرارت.2-اینکه وزن مخصوص آن در 4 درجه بالای درجۀ حرارت یخ بستن است و به همین جهت آب عمیق دریاچه ها و رودخانه ها به حالت مایع میماند. 3-کمکتر بودن وزن مخصوص یخاز آب که به آن سبب یخ در سطح آب قرار میرود و فرو نمی رود. 4- این خاصیت که چون آب منجمد شود مقادیر زیاد حرارت از خود پس میدهد.
خشکیها زمینۀ استواری برای موجوداتی هستند بر آنها به سر میبرند.خاک در خود مواد معدنی خاصی دارد که گیاه آنها را به خود جذب میکندو به صورت خوراکهای مورد نیاز جانوران در می آورد. وجود فلزات در نزدیکی سطح زمین سبب شده است که هنرهای گوناگونی که تمدن از آنها ساخته میشود امکان پذیر باشد.
از کوچکی زمین نسبت به فضا همیشه به تحقیر یاد میشده.
اگر زمین به کوچکی قطر ماه و قطر آن یک چهارم قطر کنونی آن بود ، نیروی جاذبه (یک ششم نیروی جاذبۀ زمین) دیگر برای نگاه داشتن آبها و هوا بر روی آن کفایت نمیکرد ، و درجۀ حرارت به صورت کشندهای بالا میرفت.
به عکس اگر قطر آن دو برابر قطر کنونی میبود ، سطح زمین چهار برابر سطح فعلی و نیروی جاذبه دو برابر نیروی کنونی میشد و ارتفاع جو به شکل خطرناکی تقلیل پیدا میکرد ، و فشار هوا از یک کیلوگرم بر سانتیمتر مربع به دو کیلو گرم بالا میرفت و همۀ این عوامل عکس العمل شدیدی بر روی زندگی می گذاشت . نواحی زمستانی بسیار سردتر زیادتر میشد و جاهای قابل سکونت به صورت قابل ملاحظه ای کاهش پیدا میکرد. نقاط اجتماع مردم از یکدیگر دور و وسایل ارتباطی بسیار دشوار یا تقریباً غیر ممکن میشد.
اگر زمین ما به بزرگی خورشید میبود و چگالی (وزن مخصوص) خود را حفظ میکرد ، نیروی جاذبه 150 برابر میشد و ارتفاع جو به حدود 10 کیلومتر تنزل پیدا میکرد و بخار شدن آب غیر ممکن بود و فشار هوا برابر تقریباً 150 کیلوگرم بر سانتیمتر مربع میرسید. یک جانور یک کیلوگرمی 150 کیلوگرم وزن پیدا میکرد و اندام آدمی به اندازه سنجاب میشد. زندگی عقلی برای چنینموجوداتی امکان پذیر نبود .
اگر فاصلۀ زمین تا خورشید دو برابر مدار کنونی آن بود ، حرارتی که از خورشید به آن میرسد به ربع حرارت کنونی تنزل میکرد ، و سرعت حرکت بر مدار آن نصف میشود ، و طول مدت زمستان دو برابر میگردید و بنابراینهمۀ موجودات زنده یخ می بستند ، اگر فاصله تا خورشید نصف میشد،گرما چهار برابر و سرعت مداری دو برابر و طول مدت فصول نصف(اگر تغییر فصلی امکان داشت) و زمین به اندازهای سوزان میشد که حیات بر آن نمیتوانست برقرار بماند.
زمین از لحاظ بزرگی و کوچکی و دوری و نزدیکی نسبت به خورشیدو از حیث سرعتی که به روی مدار خود دارد ، چنان به آیین است که میتواند مرکز حیات باشد،و نوع بشر همانگونه که اکنون مشاهده میشود به زندگی جسمی وعقلی و روحی خود ادمه دهد.
اگر در آغاز زندگی نقشه ای نبود ،موجودات زنده ناچار بایستس بنا به تصادف پیدا شده باشند.اکنون تصادف یا چنانکه اصلاح شده است احتمال ، نظریۀریاضی تکامل یافته ایست که بر آن دسته از موضوعات معرفت تطبیق میشود که در آن طرف حدود یقین مطلق قرار دارند. این نظریه محکمترین اصولی را در اختیار ما میگذارد که به وسیلۀ آنها میتوانیم حقیقت را از خطا تشخیص دهیم و حدود امکان حدوث هر شکل خاصی از حوادث را حساب کنیم.
پروتئین ها جزء اصلی همۀ یاخته های زنده را تشکیل میدهند و عبارتند از پنج عنصر کربن و ئیدروژن و اکسیژن و گوگرد که شاید در مولکول سنگن وزن آنها 40000 اتم وجود داشته باشد. چون 92 عنصر شیمیایی در طبیعت موجود است که همه بدون نظم و اتفاقی توزیع شده اند ، اندازۀ تصادف و کنار هم قرار گرفتن آن پنج عنصر برای ساختن مولکولهای پروتئین و مقدار مادهای که بایستی پیوسته در حال مخلوط شدن باشد و طول مدت زمانی که برای صورت گرفتن این ترکیب لازم میشود ، همه قابل محاسبه است ، یک ریاضی دان سوئیسی "شارل اوژن گوی" این را محاسبه کرده و حد احتمال 1 را نسبت به 10به توان 16 پیدا کرده یعنی در هر 10 به توان 16 ترکیبی که ممکن است صورت بگیرد تنها یک بار احتمال آن است که ترکیبی مانند ترکیب پروتئین از آن مخلوط بی ترتیب حاصل شود مقداری از مواد که ممکن است در نتیجۀ زیر و رو شدن آنها در کنار یکدیگر یک مولکول پروتئین ساخته شود مطابق حساب او میلیونها بار بیش از همۀ ماده ای ایست که سراسر جهان را تشکیل میدهند.
برای اینکه حادثه ای در سطح زمین صورت پذیر شود تقریباً بیلیونهای تمام نشدنی از سال یعنی 10 به توان 243 سال وقت لازم است.
پروتئین ها از زنجیری موسوم به اسیدهای آمینه ساخته شده اند اینکه زنجیر ترکیبی اتمهای این مواد چگونه به یکدیگر پیوسته شده اند خود مطلب بسیار قابل توجهی است . اگر اتمها به صورت غلطی به یکدیگر پیوسته شوند به جای آنکه مایۀ حیات باشند زهر کشنده خواهد بود. پروفسور لینز انگلیسی حساب کرده است که زنجیر یک پروتئین ساده ممکن است به 10 به توان 48 شکل مختلف تشکیل شود . غیر ممکن است که با احتمالی به این نا چیزی تنها تصادف سبب آن باشد که مولکولی از پروتئین ساخته شود ، تازه پروتئین مادۀ شیمیایی بی جانی است و چون گوهر اسرار آمیز زندگی در می آمیزد زنده میشود . فقط عقل بی پایان یعنی ذات خداوند است که می توانسته است بداند چنین مولکولی قابل پذیرفتن حیات است و توانسته است آن را بسازد و به آن زندگی ببخشد.
عبدالصمد صدیقی (کارشناس ارشد مدیریت آموزشی)
مقدمه:
به موازات پیشرفت روزافزون علوم بشری، جلوه های خداوندی روز به روز بر این بشر ماتریالیست، آشکارتر می گردد. انسانی که عقلش در علوم تجربی به دام افتاده است و فقط آن چیزی را می پذیرد که بتواند آن را از روش علمی به اثبات برساند. این انسان آنچنان حسابگر شده است که مسائل ماورالطبیعه را قبول ندارد و یا به سختی آن را باور می کند. حتی خود ما نیز ممکن است برخی اوقات دچار شک و توهم شویم که واقعا خدایی وجود دارد یا نه؟ خوشبختانه بواسطه پیشرفت علم و تکنولوژی بشر مادی گرا روز به روز به این حقیقت نزدیکتر می شود که این جهان خالق و آفریدگاری دارد. علاوه بر این، این کشفیات جدید باعث تقویت ایمان و انگیزه افراد موحد می شود و آنها را در مسیری که هستند استوارتر می گرداند.
بی شک شگفتی های بسیاری در جهان وجود دارد که توجه ما را به سوی معبودمان جلب می کند. علاوه بر این که خود جهان هستی یک شگفتی خارق العاده می باشد، عناصری که در این جهان وجود دارد، از ویژگی های فیزیکی و معنوی انسان گرفته تا برگ درخت، چرخش اجرام در آسمان و جهان اتم ... همه مملو از شگفتی های بی نظیری می باشند.
*********
فلاسفه در یک دسته بندی کلی روش های اثبات خدا را به سه قسم تقسیم کرده است:
1- براهین فطرت یا براهین انفسی (راه دل و حسّ خداجویی)
2- براهین فلسفی خداشناسی ( راه عقلی و فلسفی محض )
3- براهین خداشناسی از راه آثار یا خلقت خدا
این نوع برهان (مورد سوم)، از راه های گوناگونی قابل فهم است. برخی از آنها عبارتند از:
الف) از طریق حدوث عالم و مخلوقات
ب) از طریق وجود نظم و تشکیلات فوق العاده جهان خلقت
ج) از طریق توجه به غایات و اهداف موجودات [1]
تمرکز ما در این مقاله بر روی مورد (ب) یعنی اثبات خداوند از طریق وجود نظم و تشکیلات فوق العاده جهان می باشد.
برهان نظم از ساده ترین و قابل فهم ترین روش های اثبات خداوند می باشد. این برهان بیان می کند که این عالم دارای نظمی بسیار عمیق و گسترده است و هر چیزی که دارای چنین نظمی باشد، بی شک نیاز به ناظمی توانمند دارد و هر چه این نظم پیچیده تر باشد، ناظم آن نیز دارای علم و قدرت بیشتری خواهد بود.
ابتدا توضیحاتی در مورد خودمانایی یا خودنمایی ارائه می کنیم و سپس به بحث اصلی می پردازیم. خودمانایی از جمله یافته های جدید بشر در مورد جهان هستی می باشد. نوعی نظم منحصر به فرد که توسط خدای عالم در این جهان تعبیه شده است.
خودمانایی را می توان اینگونه تعریف نمود: هر جزئی از یک الگو، همانند و مشابه کل آن الگو است. [2] تعاریف دیگری نیز وجود دارد: خودمانایی یعنی شبیه بودن چیزی به خودش، یا خودمانند بودن چیزی. به عبارت دیگر اجزای تشکیل دهنده یک چیز، کلیتی را ایجاد می کنند که آن کلیت، شبیه به همان عناصر تشکیل دهنده می باشد.
ممکن است این تعاریف اندکی نامفهوم باشد اما به کمک مثال ها و تصاویری که ارائه خواهیم داد، به درک روشن و واضحی از خودمانایی خواهیم رسید. همانطور که گفتیم خودمانایی نوعی نظم است که در اکثر پدیده های عالم وجود دارد. وقتی از خودمانایی صحبت می کنیم منظور ما این است که کل در اجزا منعکس شده است و این انعکاس می تواند مربوط به شکل ظاهری یا یک ویژگی خاص باشد. از یک مثال بسیار ساده شروع می کنیم.
به مثلث زیر دقت کنید.
این مثلث های کوچک و بزرگ، مثلث بزرگتری را ایجاد کرده اند و همانطور که پیداست شکل مثلث در همه اجزا و حتی مثلث بزرگ نیز پراکنده شده است. این ویژگی را خودمانایی می نامند و به پدیده های که دارای چنین خصوصیتی باشند، یعنی تکرار شونده باشند، فرکتال می گویند.
به فرکتال های زیر توجه کنید. این تصاویر ساخته ذهن بشر می باشد.
در تصویر اول شکل حلزونی در همه جا تکرار شده است و در تصویر دوم اشکال
دایره مانند و شعله های آتش، یک کل بزرگتر را مشابه خودشان شکل داده اند. و
مثالی که در مورد مثلث بیان شد در این موارد هم صدق می کند.
یکی دیگر از پدیده های خودمانا که ساخته دست بشر می باشد، صفحات هولوگرافیک می باشد. این صفحات از شاهکارهای لیزری هستند و بگونه ای ساخته شده اند که اگر صفحه هولوگرام بشکند، در هر تکه از آن همه خواص کل وجود دارد و تصویر آن در همه تکه ها دیده می شود. همچون آیینه ای که اگر بشکند خاصیت بازتابی آن در همه تکه های آن وجود دارد. [3]
پدیده های خودمانایی که در عالم هستی وجود دارد بسیار زیاد می باشد. برخی از این پدیده ها که توسط خدای جهانیان آفریده شده است واقعا پیچیده می باشد. ما فقط به چند مورد اکتفا می کنیم.
1- گیاهان:
ویژگی خودمانایی را در برگ درختان، سرخس ها و ... می تواند مشاهده نمود. به نظر من زیباترین فرکتال طبیعی و خودمانا این گل کلم می باشد. جالب است بدانید که این مخروط های برجسته بر روی سطح کلم از یک الگوی ریاضی پیروی می کنند که منشا آن یک نسبت طلایی وابسته به عدد پی می باشد. چنین نظم عجیبی فقط این نکته را به ذهن ما متبادر می کند که این نظم، نظمی خودساخته و تصادفی نیست.
2- مغز:
مغز نیز از جمله ی این پدیده ها می باشد. خصوصیت خودمانایی مغز بیشتر مربوط به ویژگی خاصی است که در مغز وجود دارد. آقای کارل لشلی (karl lashly) روانشناس آمریکایی آزمایشاتی را بر روی موش ها انجام داد. وی بخش زیادی از مغز موش هایی که یاد گرفته بودند از یک جعبه پرپیچ و خم عبور کنند، را برداشت. او متوجه شد تا زمانی که غشای بینایی موش ها برداشته نشود یعنی تا زمانی که موش ها کور نشوند، علیرغم برداشتن حدود 90 درصد از غشای مغز آنها، آسیب جدی به توانایی موش ها برای گذشتن از جعبه پرپیچ و خم وارد نمی شود. [4]
این موضوع به این معنی است که عملکرد مغز نسبت به انجام یک فعالیت یا به خاطر سپردن چیزی، علاوه بر این که مربوط به یک قسمت خاص از مغز می شود بلکه در کل مغز نیز ثبت می شود. به عبارت دیگر قسمت های مختلف مغز کاری را انجام می دهند که کل مغز انجام می دهد. حال فرض کنید اگر این کار را با دستگاه رادیو یا تلویزیون و هر وسیله دیگری انجام دهیم چه اتفاقی می افتد. این یک ویژگی بی نظیر برای خودمانا بودن مغز می باشد. مسلما این ویژگی خود به خود در مغز تعبیه نشده است بلکه آن کسی که مغز را آفریده است این ویژگی را در آن قرار داده است.
3- نظم ساختاری اتم و شباهت آن با نظم حاکم بر منظومه شمسی:
اتم کوچکترین ذره ای است کل عالم از آن ساخته شده است، اتم ها آنقدر کوچک هستند که اگر ما ۵۰ میلیون اتم را کنار هم روی یک خط بگذاریم، اندازه تقریبی آن یک سانتیمتر میشود. همانطور که می دانید اتم از یک هسته، الکترون، پروتون و نوترون تشکیل شده است. تعداد الکترونها و پروتون ها بسته به نوع اتم متفاوت است. شکل ظاهری همه اجزایی که اتم را تشکیل می دهند، کروی است. در یک اتم، نوترون ها به صورت دایره وار به دور هسته در حال چرخیدن هستند.
ساختار اتم را در تصویر زیر مشاهده می کنید.
این ساختار شباهت عجیبی با ساختار منظومه شمسی دارد. حال منظومه شمسی را تصور کنید که در آن یک هسته به نام خورشید وجود دارد و سیارات دیگر به دور آن در گردش هستند. حرکت دایره وار اجسام کروی شکل به دور یک هسته، یک خاصیت خودمانا می باشد که در ریزترین ذره عالم یعنی اتم و در منظومه شمسی با آن عظمتش وجود دارد. ارتباط عجیبی بین این دو عالم یعنی عالم خرد و عالم کل وجود دارد. این موضوع بیانگر این واقعیت است که هر ساختاری که در عالم کل مشاهده می شود نشات گرفته از عالم خرد یا همان دنیای اتم می باشد.
· تصویر منظومه شمسی
اکنون که به درک روشنی از خودمانایی و این نظم فوق العاده عجیب و پیچیده در جهان هستی رسیدیم، هرکسی مجبور است که این واقعیت را بپذیرد که این نظم تصادفی نیست و مسلما خالقی قادر و توانا آن را بوجود آورده است و باید در مقابل این پروردگار شکوهمند زانو بزند و به حقانیت او اعتراف بکند. از آنجاییکه ما در زندگی خود در یک سلسله محدودیت های جسمانی، زمانی و مکانی محدود شده ایم، هیچگاه نمی توانیم خدای نامحدودمان را بطور کامل بشناسیم اما با مشاهده چنین علائم و نشانه هایی می توانیم وجود او را احساس کنیم و خودمان را متقاعد کنیم که او در همین نزدیکی هاست.
بنده معتقدم اگر پیامبری هم برای بشر فرستاده نمی شد، باز هم هر انسانی خواه این فرد ماتریالیست باشد و خواه ایده الیست، می توانست با مشاهده و تفکر در این نظم ها و دیسیپلین ها به این حقیقت پی ببرد که هر نظمی نیازمند یک ناظم می باشد و این ناظم کسی جز پروردگار مطلق و خالق کل هستی نیست.
امیدوارم که همه ما با دیدن چنین نشانه هایی به سوی خدای یگانه روی آوریم و با تفکر و تدبر بیشتر در جهان هستی و در وجود خودمان، پروردگار خودمان را بهتر بشناسیم و در مسیری که قدم گذارده ایم استوار تر باشیم.
شیخ اجل سعدی شیرازی قرن ها پیش چنین می فرمایند:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
پرفسور ادوین کانلین
«پرفسور ادوین کانلین زیستشناس دانشگاه پرینستون غالبا میگفت:
«احتمال پیدایش زندگی از تصادفات به همان اندازه است که در نتیجه حدوث
انفجاری در یک چاپخانه، یک کتاب قطور لغت بوجود آید» من این بیان را بدون
قید و شرط تأیید میکنم. من عقیده راسخ دارم که خدایی وجود دارد که جهان را
خلق کرده و از آن نگهداری میکند... من خدا را خدایی (میدانم) که تمام کتب
آسمانی از سوی وی نازل شده ودر آن کتاب خود را به عنوان خالق و صانع جهان
به بشر شناسانده و راه مستقیم حقیقت را به او نشان داده است... من اجازه
میخواهم تا از چگونگی تأثیر شیمی آلی که در تقویت ایمان من بسیار مؤثر
افتاده شمهای بیان کنم. ما وجود یک حکمت عالیه را برای خلقت طبیعت قبول
میکنیم، والا باید بگوئیم که این جهان و طبیعت که ما آن را ادراک میکنیم،
فقط و فقط در نتیجه تصادف بوجود آمده است. برای کسی که شگفتیها و رموز و
نظم و ترتیب شیمی آلی را مخصوصا در اجسام زنده دیده است، تصور به وجود
آمدن جهان در نتیجه تصادف بسیار دشوار و محال است. هر قدر ما ساختمان ذره
را بیشتر مطالعه میکنیم و واکنشهای این ذرات را بیشتر زیر نظر قرار
میدهیم به همان اندازه روشنتر درمییابیم که یک عقل کل نقشه عالم طبیعت را
طرح و با اراده و مشیت خود آن را خلق کرده است. این فکر نتیجه تجربه شخصی
من است و غالب اوقات که در آزمایشگاه، میان اجسام بینهایت کوچک و فعل و
انفعالات پیچیده و عجیب آنها کار میکنم، فکر عظمت و حکمت عالیه آفریدگار
مرا مبهوت و متحیر میسازد. فعل و انفعالات سلول حیوانی به قدری عجیب و
پیچیده است که اگر کوچکترین انحرافی در آنها روی دهد باعث بیماری حیوان
میشود. واقعا عجیب است که سازمانی به پیچیدگی یک سلول حیوانی بتواند
خودبخود به حیات و فعالیت خویش ادامه دهد. برای این کار حتما وجود
پروردگار فوقالعاده حکیمی ضرورت دارد. من هر قدر بیشتر در آزمایشگاهها به
کار تجربی میپردازم، ایمانم راسختر و محکمتر میشود و نسبت به فکر و حال
بعضی از همکاران بیدین خودم، در هر نقطه جهان که باشند، بیشتر میاندیشم.
وضع آنها در نظر من معمایی شده است که چگونه با مشاهده این همه دلیل بارز،
باز نمیخواهند به وجود صانع اقرار کنند. در حالیکه یک ماشین ساده ساخت
بشری طراح و سازندهای لازم دارد، چگونه ممکن است موجوداتی که هزاران
مرتبه پیچیدهتر و عجیبتر از آنند، صانعی نداشته باشند.»
سخنان این دانشمند ، مربوط به برهان نظم است که به طورخلاصه نمی تواند یک
مجموعه منظم حتی یک موجود بسیار کوچک به صورت تصادف و اتفاق به وجود آید ،
بلکه به سازنده و خالق حکیم و دانا تعلق دارد و پذیرش تصادف در خلقت آن
قدر بی دلیل است که مانند پذیرش به وجود آمدن یک کتاب فلسفی و عملی دقیق
با انفجار یک کارخانه چاپ کتاب.
برای توضیح بیشتر،به کتاب اثبات وجود خدا به قلم چهل تن از دانشمندان تالیف جان کلوور ترجمه احمد آرام مراجعه فرمایید
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک های زیر مراجعه کنید
اثبات خدا از طریق قرآن
12. <هُوَ الَّذِى یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ؛(1)
اوست که برق را (موقع باران) براى بیم و امیدوارى شما مىنمایاند و ابرهاى سنگین و گرانبار را پدید مىآورد».
13. <وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِن خِیْفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَآءُ وَ هُمْ یُجَادِلُونَ فِى اللَّه وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ؛(2)
رعد با ستایش خود و فرشتگان از بیم او، خدا را تسبیح مىگویند. (خدا) صاعقهها را مىفرستد و هر که را خواهد گرفتار آن مىسازد. آنان (مشرکان) درباره (توحید و قدرت) خدا، مجادله مىکنند، در حالى که او کیفرده و سخت گیر است».
14. <لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَىْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى المَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبالِغِهِ وَ مَادُعَاءُ الکَافِرِینَ اِلاَّ فِى ضَلالٍ؛
دعوت حقیقى از آن اوست (و نباید کسى جز او را، معبود و بر آورنده نیازمندى خواند). کسانى که جز او را مىخوانند هرگز آنان از این دعوت سودى نمىبرند مگر (مانند تشنهاى بر نقطهاى مانند سر چاه بنشیند و) دو دست خود را به سوى آب باز کند (و انتظار داشته باشد که) آب به دهان او برسد، در صورتى که هرگز با این وضع (آب به دهان او) نخواهد رسید (همانطور که این فرد از کار خود نتیجه نمىگیرد بت پرستان نیز از دعوت خدا نتیجهاى نمىگیرند). دعوت کافران (و پرستش بتان) جز گمراهى چیزى نیست».
مجموع این آیات گواه و یا گواههاى روشن و استوار بر نفى معبودى جز خداوند است و هدف از این دلایل، بیدار ساختن افکار مشرکان و هدایت آنان به سوى توحید خداست که جز او را، معبود و یا آفریدگار جهان ندانند.
جاى گفتگو نیست که موقع نزول این آیات، قسمت اعظم شبه جزیره و مناطق زیادى از جهان را بتپرستى فرا گرفته بود: گروهى این بتها را جلوه گاه خدا و یا خدایان و شفیع میان خالق و مخلوق و شایسته عبادت مىدانستند، بدون این که آنها را خالق و رازق بدانند و کارهاى مخصوص خدا را مانند آفریدن و روزى دادن، به آنها نسبت دهند و گروهى دیگر، اجرام سماوى و بتها را آفریننده و روزىدهنده مىدانستند. این دسته نسبت به گروه نخست در اقلیت بودند.
در هر حال، خواه آنها را فقط معبود و شایسته ستایش بدانند، یاعلاوه بر مقام معبودى آنهارا مبدأ کار و مؤثر در جهان طبیعت قلمداد کنند، عبادت و پرستش، تواضع، خضوع و بندگى، در خواست حاجت و رفع نیازمندى، مخصوص معبودى است که ذات وى جلوه گاه کمال بوده و از هر نظر غنى و بىنیاز و قادر و توانا و پیراسته از نقص و عیب باشد. ناگفته پیداست فرد عاقل و با وجدان و بیدار، بىاختیار در برابر چنین معبودى سر تعظیم فرود مىآورد.
به عبارتى دیگر، از طرفى عشق به کمال در انسان امرى فطرى است و کمالات یک فرد، انسان را ناخود آگاه به سوى خود جلب مىنماید و عاشق خود مىسازد.و از طرف دیگر، نیکى و کمک به یک فرد، برطرف ساختن نیازمندىهاى شخص، از عواملى است که رشته ارادت را استوارتر ساخته و بر ارادت و اخلاص و خضوع انسان در برابر چنین نیکو کارى مىافزاید.
این دو عامل (عشق به کمال مطلق و نیکى و کمک) به صورت نامحدود در خدا وجود دارد؛ زیرا کمالى نیست که به اندیشه ما برسد مگر این که خدا آن را به صورت کامل و بىنهایت داراست. همچنین نیکىها و کمکهاى او آنچنان نامحدود است که اگر یک لحظه، سایه جود و احسان خود رإ؛ ّّ از سرما کوتاه کند، پرونده هستى ما بسته مىشود.
این دو عامل سبب مىشود جز او را نپرستیم و به غیر او عشق نورزیم و دست نیاز به سوى دیگرى دراز ننماییم؛ چون او کمال مطلق بوده و از نقص پیراسته است و در ذات او، جز کمال و فضیلت چیزى پیدا نمىشود و هر موجودى جز او داراى نقایصى است که از وى جدا نمىگردد و هر موجودى بدون استمداد از او هیچ نیازى را نمىتواند برطرف سازد، در این صورت، فلسفه توحید و عبادت و علت انحصار پرستش به ذات اقدس خداوند مبرهن و روشن مىگردد.
قرآن مجید در این آیات به هر دو عامل، که با جاذبه خاصى در انسان، روح عبادت را پرورش مىدهند، اشاره مىنماید و به عامل اول (خداوند جهان، کمال مطلق و از هر نقص و عیبى پیراسته است) از دو راه رهبرى مىکند:
1. ذات او مظهر کمال و جلال است و فرشتگان و رعد آسمانى او را از هر عیب و نقص تنزیه مىکنند و موجودى که از هر عیبى پیراسته گردد جز کامل مطلق نمىتواند باشد.
2. قدرت نامحدود خداوند را که آفریننده برق و پدید آرنده ابرهاى گرانبار(3) و خالق صاعقههاى آتشین است، تشریح مىنماید.
آیا موجودى که از هر عیب و نقص پیراسته است و رعد با صداى مهیب خود، جهانیان را به عظمت او رهبرى مىکند و فرشتگان آسمانها او را ستایش و تنزیه مىنمایند، شایسته عبادت و پرستش است یا، اجسام بىروح زمینى و آسمانى که سراپا نقص و احتیاج و نیاز هستند؟
قرآن براى عامل دیگر، که انسان را به عبادت و پرستش خدا دعوت مىکند، با مثال لطیفى که در آیه 14 وارد شده است، اشاره مىنماید و مىفرماید: <دعوت حق، از آن اوست».
قرآن با این جمله، دو نوع دعوت و اظهار نیاز ثابت مىکند: یکى حق و دیگرى باطل. هر گاه انسان نیاز خود را به مقامى اظهار کند که بینا و شنوا و قادر و توانا باشد وى مىتواند نیاز او را برطرف کند، چنین دعوت و عرض حاجتى، حق خواهد بود و غیر آن باطل و بىحاصل شمرده خواهد شد.
سپس مىگوید: ستایش و پرستش مخصوص مقامى است که بتواند نیاز ستایش کننده را بر طرف سازد و چنین شخصى جز خدا، کسى دیگر نیست. توقع کمک از بتها به سان توقع لب تشنهاى است که در نقطه مرتفعى مانند لب چاه بنشیند و دو دست خود را از آن نقطه به سوى آب دراز کند، و انتظار داشته باشد که آبى بر دارد و رفع عطش کند، در صورتى که بر اثر دورى، هرگز به این هدف نخواهد رسید.
در این مثال، نکته لطیفى نهفته است و آن تشبیه انسان خداجو، به تشنه لبى است که دنبال آب مىرود همانطور که طلبیدن آب براى شخص تشنه، امرى طبیعى و فطرى است و هر نوع تحرک و فعالیت براى به دست آوردن آب، انگیزه ذاتى و درونى دارد، همچنین خداجویى و توجه به مقام ربوبى و گرایش به سوى قدرت مافوق طبیعى ریشه فطرى دارد. و همانطور که گاهى انسان در پیدا کردن آب بیراهه مىرود و یا سراب را به جاى آب مىپذیرد، هم چنین گاهى در تشخیص خداى واقعى خود دچار اشتباه مىشود و به خدا نمایان باطل و بىحاصل پناه مىبرد.
2. <محال» مصدر <محل» به معناى کیفر دادن است و گاهى گفته مىشود که مصدر میمى <ماحل» به معناى مکر است. در این صورت، به کار بردن این لفظ در باره خدا نوعى مجاز است و مقصود این است که خداوند باطرق مختلفى معبود بودن بتان را محکوم مىسازد.
درباره <تسبیح رعد» در بخش بعد، در تفسیر آیه 15 بحث خواهیم نمود.
3. براى اولین بار در تاریخ علم، قرآن براى ابر، وزن ثابت و آن را سنگین و گرانبار معرفى کرده است.
چند دلیل کوتاه برای پرستش خدا
باید به دلائلی خداوند پرستش شود از جمله:
1- چون خداوند تنها شایسته پرستش است « لا اله الا انت انا فاعبدون»؟ (انبیاء/ 25)
2- چون خدا خالق انسانها است « یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم » (بقره/ 21)
3- چون خداوند رازق انسانها است « فلیعبدوا ربّ هذا البیت, الذی اطعمهم من جوع » (قریش/ 3 و 4)
4- چون خداوند تأمین کننده امنیت برای انسانها است « و امنهم من خوف » (قریش/ 4)